مبانی نظری موزه علم وفناوری
دسته بندی | فنی و مهندسی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 536 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 25 |
2فصل دوم: مبانی نظری موزه علم و فناوری
2.1علم چیست؟
2.1.1علم در آینهی هنر
2.1.2علم در آینه معماری
2.1.3معماری و الکترونیک
2.1.4نامادیت
2.1.5حسی بودن
2.1.6چندرسانهای بودن
2.2معماری- مسئله یا پاسخ؟
2.2.1انگارههای پنهانی ذهنیت
2.2.1.1پایداری
2.2.1.2پویایی
2.2.1.3تغییر
2.3معرفی موضوع
2.3.1مفهوم موزه
2.3.1وجهتسمیه موزه
2.3.2اهداف موزهها بر اساس تعاریف ایکوم
2.4طبقهبندی عملکردی موزهها
2.5موزه علوم
2.5.1تاریخچه موزه علوم
2.6.1نمایشگاه دائمی
2.6.2نمایشگاه موقت
2.6.3مرکز اطلاعات
2.6.4بخشهای تکمیلی
2.7تعاریف و ضوابط تأسیس مراکز تحقیقاتی
2.7.1محقق
2.7.2گروه پژوهشی
2.7.3پژوهشکده
2.7.4پژوهشگاه
2.7.5روش ایجاد واحدهای تحقیقاتی
1-
1 فصل دوم: مبانی نظری موزه علم و فناوری
1.1 علم چیست؟
1.1.1 علم در آینهی هنر
امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه (علم) به دو معنای متفاوت بهکاربرده میشود و غفلت از این دو نوع کاربرد اغلب به مغالطاتی عظیم انجامیده است.
1- معنای اصلی (نخستین علم) دانستن در برابر ندانستن است و به همه دانستنها صرفنظر از نوع آنها علم میگویند و عالم کسی را گویند که جاهل نیست مطابق این معنا، اخلاق، ریاضیات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیستشناسی، نجوم همه علماند. و هرکس یک یا چند رشته از آنها را بداند عالم دانسته میشود.
خداوند به این معنا عالم است و یعنی نسبت به هیچ امری جاهل نیست و برای او مسئله مجهولی وجود ندارد. محتوای قرآن به این معنا علمی است یعنی از مجموعهای از دانستنهاست و هرکس آنها را بداند عالم به قرآن است. همه فقها عالماند و هر کس از خدا و صفات و افعال او آگاهی داشته باشد نیز عالم است. دیده میشود که در این معنا علم در برابر جهل قرار میگیرد. کلمه Knowledge در انگلیسی و Connaissance در فرانسه معادل این معنا علماند.
2- کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنیهایی اطلاق میشود که تجربه مستقیم حس در داوری یا گردآوریشان دخیل باشد. علم در اینجا در برابر جهل قرار نمیگیرد بلکه در برابر همه دانستنیهایی قرار میگیرد که محسوس نیستند.
اخلاق (دانش خوبیها و بدیها)، متافیزیک (دانش احکام و عوارض مطلق هستی)، عرفان (تجارب درونی و شخصی)، منطق (ابراز هدایت فکر)، فقه، اصول، بلاغت و… همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرار میگیرند و همه به این معنا غیرعلمیاند. Science در انگلیسی و در فرانسه معادل این معنای علماند.
دیده میشود که علم در معنای دوم بخشی از علم به معنای اول را تشکیل میدهد و به سخن دیگر علم تجربی نوعی از انواع دانستنیهای بسیاری است که در اختیار بشر میتواند قرار گیرد.
رشد علم به معنای دوم عمده از آغاز دوره رنسانس به بعد است، درحالیکه علم به معنای مطلق آگاهی (معنای اول) تولدش با تولد بشریت هم آغاز است. همه مدح و تحسینی که در معارف اسلامی در باره علم و عالم رسیده است، و همه ذم و ملامتی که از عالمان بدون عمل شده است و اصولاً هرچه درباره علم و عالم و معنا و صفات و خواص و فضایل و رذایل آنها گرفته شده است، همه ناظر به علم در برابر جهل است نه علم تجربی در برابر علم غیر تجربی.
قرن نوزدهم قرن غرور علم تجربی است، پیروزیهای علوم در این قرن به خوبی مکشوف بوده. اما نارساییهای آن هنوز برای همه مشهود نبوده و خصومت با طبیعت و تسلط بر آن که محرک و هدف کاوشهای تجربی است برای چشمهای ظاهربین به شکوفههایی به ثمر نشسته بود. میپنداشتند که چندان چیزی نمانده است که کشف شود و تا مدت کوتاهی پرده از راز همه معماهای جهان بر داشته خواهد شد و همه مجهولات به سوهان علم تراش خواهد یافت و بلور شفاف و پرتو خیز دانش چشم همه بالفضولان را خیره خواهد کرد. میگفتند جهان یک مسئله مکانیک ساده است و فیزیک آینده اندکی فربهتر از فیزیک کنونی است.
میگفتند: «نیوتون قوانین حرکت را برای همه زمانها کشف کرده است.» دکارت گفته بود: «به من امتداد و حرکت بدهید جهان را میسازم.» ماخ میگفت: «به من خطکش و ساعت بدهید همه چیز را اندازه میگیرم.» ولاپلاس میگفت: «حرکت امروز ذرات جهان را معین کنید تا من همه آینده جهان را پیشبینی قطعی میکنم».
پوزیتیویسم در دامن چنین قرنی و در قلب چنین فضایی پرورش یافت. اندیشه مادر و بنیادین این مکتب این بود که بشر به جزء به دانش تجربی راه به دانش دیگری ندارد. و به گفته برتراند راسل نماینده و سخنگوی نامدار این مکتب در قرن بیستم، اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت از آن هیچ آگاهی نمیتوان داشت. به سخن دیگر اینان علم به معنای اول را معادل علم به معنای دوم گرفتند و بخشی از آن را مساوی همه آن دانستند و هرچه را در قلمرو علم تجربی نمیگنجید، در زمره مجهولات و مبهمات در آورند.